یوزپلنگانی که با من دویده‌اند
  • تاریخ انتشار: ۱۴۰۳/۱۲/۱۰
  • تعداد بازدید: ۱۸۴

یوزپلنگانی که با من دویده‌اند

‍#معرفی_کتاب #کتاب_خوب_بخوانیم #یوزپلنگانی_که_با_من_دویده اند #نوشته_بیژن_نجدی

در ابتدا درباره نویسنده باید بگویم که بیژن نجدی، اهل خاش بود و به خاطر شغل معلمی به شمال رفت و ساکن آن جا شد. او هم شاعر بود و هم نویسنده ای که قلم زیبایی داشت. بیژن نجدی در سال ١٣٧۶ فوت کرد و اکثر داستان های نجدی بعد از مرگش توسط خانواده اش جمع آوری و چاپ شده است اما کتاب «یوزپلنگانی که با من دیده اند» در سال ١٣٧٣ در زمان زنده بودنش به چاپ رسیده است. توصیف های این نویسنده در داستان های این مجموعه خیلی زیباست که ممکن است در کتاب های دیگر مانند آن نخوانده باشیم. این نویسنده با جان بخشیدن به اشیاء یا جاندار پنداری توانسته است با نوشتن جمله های کوتاه، سبک خاص خود را در نوشتن نشان دهد و همچنین به شکل دیگری به موضوع مرگ بپردازد و به صورت زیبا و ساده به ما نشان دهد. ما پس از خواندن آن می فهمیم کتاب شامل مطالب غمگینی است که نویسنده به آن شور عجیبی داده است. او با توصیف های خود در داستان گاهی پیچیده و گاهی ساده و زیبا می نویسد. مثلا ما آدم ها از چیزهایی بیشتر می ترسیم که می شناسیم، مانند چاقو، مانند تنهایی یا از چیزهای دیگری که اصلاً نمی شناسیم، مثل تاریکی یا مانند مرگ وقتی که صدایی در خیالمان می آید. برخی از شخصیت های داستان نمی توانند مرگ عزیزشان را باور کنند. در داستان وقتی طاهر می میرد، پدرش بعد از چهارمین سال فوت پسرش، هنوز لباس سیاه بر تن دارد و سراغ پسرش را می گیرد. از این داستان می فهمیم که همیشه ما آدم ها در شوک غم مرگ یک عزیز، اولین واکنش مان انکار است. بعد از خواندن بعضی جملات کتاب می فهمیم که نویسنده از استعارات زیبایی در کتاب استفاده کرده است مانند این جمله که سکوت رودخانه را به سنگ قبر تشبیه می کند: «رودخانه مثل سنگ قبری بدون اسم ساکت بود.»

#برداشت_از_لیلا_طاهری_نژاد @Deaf_lyla

https://splus.ir/ketabkhani_ktab

agent نویسنده: لیلا طاهری نژاد

برچسب ها:
می پسندم (۰) نمی پسندم (۰)
جستجو نوشته ها
سایر نوشته های نویسنده

شعر نوید
شعر نوید
آنچه با تو گویم  برای جوانه بود آنچه با تو گویم  برای ریشه و خاک...

معرفی یداله قرایی
معرفی یداله قرایی
۲۰ بهمن، سالروز درگذشت یداله قرایی یداله قرایی در سال ۱۳۰۷ در مشهد به دنیا آمد...

شعر سکوت و سادگی
شعر سکوت و سادگی
اینجا مردمانش ساده‌اند!   قلبم از درد می‌نالد،   قاب‌های نور باید افراشت؛   زندگی را،   عشق را،    در دل  باید جستجو کرد  در نگاهی...

نجوای دل
نجوای دل
استغفرالله ربی و اتوب الیه در سکوت شب  نجوای دل را شنیدم و با هر قطره اشک به سوی...

ارسال نظر برای «یوزپلنگانی که با من دویده‌اند »

برو بالا