دلنوشته قفسی به نام ذهن
  • تاریخ انتشار: ۱۴۰۳/۰۸/۰۶
  • تعداد بازدید: ۳۹۹

دلنوشته قفسی به نام ذهن

نمی دانم آن چیست که مرا آزار می دهد! شاید افکار مزاحم و آزار دهنده روحم را دربند قفس کرده است.

اکنون که به دور و برم خودم بیشتر نگاه کردم، خودم را می بینم که در قفس منِ ذهنی ام گرفتارم.

ای کاش می توانستم از دنیای بی عدالتی ها و نابسامانی های ذهنم رها شوم. ای کاش آزاد و رها بودم مثل پرنده های زیبا و یا مثل یک عقاب در آسمان اوج می گرفتم و بالاتر می رفتم!

با خودم می گویم: جان دلم! اگر مثل همه مردم عامی باشی، اگر بی حاشیه حرف بزنی یا سخنان بیهوده و زشت بگویی، یا اگر بخواهی حق الناس را رعایت نکنی، یا ملاحظه رعایت حقوق مردم و اطرافیانت را نکنی یا با رفتاری نادرست و حرفی که به تو ارتباطی ندارد دیگران را بیازاری، یا باخنده ای بی جا بخواهی دل کسی را بشکنی یا این که بنشینی و در فضای مجازی با دوستان چت بی ربط بکنی، تا وقتت را بیهوده هدر بدهی و نتوانی قدمی برای خودت برداری، پس مردم به درستی عقلت شک می کنند و با گذشت زمان همچنان در قفس منِ ذهنی ات اسیر و دربند می مانی. به خودم می گویم لیلای من، بلند شو و از بدی ها دوری کن تا خوب زندگی کنی. زیرا که وقتش رسیده است به خودت بیشتر برسی و مهربان تر باشی تا بتوانی آزاد و رها باشی و در آسمان زیبا و آبی رنگ پرواز کنی و بهتر و بالاتر اوج بگیری تا عاشق زیبایی ها و خوبی های بی شمار خداوند بشوی. دیگر بس است، گذشته را رها کن خودت را سرزنش و ملامت نکن تا از قید و بند ذهن و جسمت رها شوی و آزادانه و زیباتر پرواز کنی.

#لیلا_طاهری_نژاد

agent نویسنده: لیلا طاهری نژاد

می پسندم (۶) نمی پسندم (۰)
جستجو نوشته ها
سایر نوشته های نویسنده

دلنوشته در آغوش مهربانی
دلنوشته در آغوش مهربانی
در آغوش مهربانی خدا، آرامش دل است   نوری از عشق و رحمت، در هر لحظه ما...

شعر
شعر
#شعر_بخوانیم  چشم‌هایم  چون دو اقیانوس بی‌کران   در انتظار باران نگاه تو تشنه مانده‌ است لیلا_طاهری‌نژاد ...

# لحظه‌ها
# لحظه‌ها
#شعر_بخوانیم  #لحظه‌ها  زندگی در تکاپوی لحظه‌هاست در هوای هر نفس، غم و شادی هم‌راستا چشمانم به دور دست‌ها می‌نگرد  چه‌قدر...

کلمه
کلمه
کلمه نه یک صداست  نه یک حرف نه یک نشانه. کلمه یک جهان است یک...

ارسال نظر برای «دلنوشته قفسی به نام ذهن »

برو بالا